سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اسمشون اینها بود
همه کس ، یک کسی ، هر کسی، هیچ کسی
کار مهمی در پیش داشتند و همه مطمئن بودند که یک کسی این کار رو به انجام می رسونه ، هرکسی می تونست این کار رو بکنه ولی هیچ کس اینکار رونکرد یک کسی عصبانی شد جرا که این کار کار همه کس بود اما هیچ کس متوجه نبود که همه کس این کار رو نخواهد کرد سرانجام داستان این طوری شد هرکسی ، یک کسی را سرزنش کرد که چرا هیچ کس کاری رو نکرد که همه کس می تونست انجام بده !!؟
حالا ما جزء کدومشونیم ؟



تاریخ : شنبه 91/11/21 | 10:15 صبح | نویسنده : | نظرات ()
روزی بهلول به حمام رفت ولی خدمه حمام به او بی اعتنایی نمودند و آن قسم که دلخواه بهلول بود او را کیسه ننمودند. با این حال وقت خروج از حمام بهلول ده دینار که همراه داشت را به استاد حمام داد و کارگران چون این بذل و بخشش را دیدند همگی پشیمان شدند که چرا نسبت به او بی اعتنایی کردند.
بهلول باز هفته دیگر به حمام رفت ولی ....

این دفعه تمام کارگران با کمال احترام او را شست و شو نموده و مواظبت بسیار نمودند ، ولی با اینهمه سعی و کوشش کارگران موقع خروج از حمام بهلول فقط یک دینار به آنها داد ، حمامی ها متغیر گردیده پرسیدند سبب بخشش بی جهت هفته قبل و رفتار امروزت چیست ؟
بهلول گفت: مزد امروز حمام را هفته قبل که حمام آمده پرداخت نمودم و مزد آن روز حمام را امروز می پردازم تا شماها ادب و رعایت مشتری های خود را بنمایید



تاریخ : شنبه 91/11/21 | 10:14 صبح | نویسنده : | نظرات ()

مردی که سوار بر بالن در حال حرکت بود ناگهان به یاد آورد قرار مهمّی دارد؛ ارتفاعش را کم کرد و از مردی که روی زمین بود پرسید : "ببخشید آقا ؛ من قرار مهمّی دارم ، ممکنه به من بگویید کجا هستم تا ببینم به موقع به قرارم می رسم یا نه؟"
مرد روی زمین: بله، شما در ارتفاع حدودا ً 6 متری در طول جغرافیایی "18"24 درجه 87 و عرض جغرافیایی "41"21درجه37 هستید.

مرد بالن سوار : شما باید مهندس باشید
مرد روی زمین : بله، از کجا فهمیدید؟؟" مرد بالن سوار : چون اطلاعاتی که شما به من دادید اگر چه کاملا ً دقیق بود به درد من نمی خورد و من هنوز نمی دانم کجا هستم و به موقع به قرارم می رسم یا نه؟"
مرد روی زمین : شما باید مدیر باشید.
مرد بالن سوار : بله، از کجا فهمیدید؟؟؟"
مرد روی زمین : چون شما نمی دانید کجا هستید و به کجا می خواهید بروید. قولی داده اید و نمی دانید چگونه به آن عمل کنید و انتظار دارید مسئولیت آن را دیگران بپذیرند. اطلاعات دقیق هم به دردتان نمیخورد



تاریخ : شنبه 91/11/21 | 10:13 صبح | نویسنده : | نظرات ()

کاش هنوزم همه رو ده تا دوست داشتیم    ...

بچه که بودیم چه دل های بزرگی داشتیم 

اکنون که بزرگیم چه دلتنگیم 

 کاش دلهامون به بزرگی بچگی بود 

کاش همان کودکی بودیم که حرفهایش را از نگاهش می توان خواند 

کاش برای حرف زدن نیازی به صحبت کردن نداشتیم 

کاش برای حرف زدن فقط نگاه کافی بود 

 کاش قلبها در چهره بود 

اما اکنون اگر فریاد هم بزنیم کسی نمی فهمد و دل خوش کرده ایم که سکوت کرده ایم دنیا را ببین    ...

بچه بودیم از آسمان باران می آمد بزرگ شده ایم از چشمهایمان می آید    !

 بچه بودیم همه چشمای خیسمون رو میدیدن بزرگ شدیم هیچکی نمیبینه 

 بچه بودیم تو جمع گریه می کردیم بزرگ شدیم تو خلوت 

 بچه بودیم راحت دلمون نمی شکست بزرگ شدیم خیلی آسون دلمون می شکنه 

بچه بودیم همه رو 10تا دوست داشتیم بزرگ که شدیم بعضی ها رو هیچی بعضی هارو کم و بعضی ها رو بی نهایت دوست داریم 

بچه که بودیم قضاوت نمی کردیم و همه یکسان بودن بزرگ که شدیم قضاوتهای درست و غلط باعث شد که اندازه دوست داشتنمون تغییر کنه

 کاش هنوزم همه رو به اندازه همون بچگی 10تا دوست داشتیم

بچه که بودیم اگه با کسی دعوا میکردیم 1ساعت بعد از یادمون میرفت بزرگ که شدیم گاهی دعواهامون سالها تو یادمون مونده و آشتی نمی کنیم

بچه که بودیم گاهی با یه تیکه نخ سرگرم می شدیم بزرگ که شدیم حتی 100تا کلاف نخم سرگرممون نمیکنه

بچه که بودیم بزرگترین آرزومون داشتن کوچکترین چیز بود بزرگ که شدیم کوچکترین آرزومون داشتن بزرگترین چیزه

 بچه که بودیم آرزومون بزرگ شدن بودبزرگ که شدیم حسرت برگشتن به بچگی رو داریم

 بچه که بودیم تو بازیهامون همش ادای بزرگ ترها رو در می آوردیمبزرگ که شدیم همش تو خیالمون بر میگردیم به بچگی.

بچه بودیم درد دل ها را به هزار ناله می گفتیم همه می فهمیدندبزرگ شده ایم درد دل را به صد زبان به کسی می گوییم... هیچ کسنمی فهمد

 بچه بودیم دوستیامون تا نداشتبزرگ که شدیم همه دوستیامون تا داره

 بچه که بودیم بچه بودیم...

بزرگ که شدیم بزرگ که نشدیم هیچ؛ دیگه همون بچه هم نیستیم




تاریخ : سه شنبه 91/11/17 | 12:0 عصر | نویسنده : | نظرات ()
نامه ای به گلشیفته

نامه ای به گلشیفته فراهانی

سلام خانم فراهانی، بازیگر محبوب گذشته من (!)،خیلی وقت است دوست دارم برایتان صادقانه بنویسم، اما اگر زودتر مینوشتم در هیاهویِ رسانه ها و  سایت هایِ خبری قطره ای در دریایِ خروشانِ خشم میشد و برخی به پایِ جوگیر شدن میگذاشتند!

امروز کــه این نامه را مینویسم، باید شمارا از آرشیو هایِ خاک خورده ای بیابیم کــه موافق یا مخالف فقط نوشتند و ندایِ دلشان را به گوشِ دیگران  رساندند، باز هم روزی نو آغاز کرده و دنیا همان است که بود… اما چه کردیم و کجاییم…. و کجا خواهیم رفت و چه خواهد شد؟

خانم فراهانی، به رغم علاقه ام تصویری از شما گذاشتم، حتی دوست نداشتم وقت برایِ ادیت تصویری بگذارم که ….!  فقط چند کلامی حرف دارم. امیدوارم همانطور که در مصاحبه BBC گفتید بیایید و سخن های موافق و مخالف را بخوانید و بگویید: خـــب!  …

میدانید، به نظر من شما بهترین بازیگری هستید کــه وجود دارد، چرا که واقعا بازی کردید! بازیگر باید به گونه ای باشد که تقلید کند، اشک بیافریند و  لبخند … شما توانستید! پس بهترین هستید… شما سال ها نقش بازی کردید! نقش های متعدد نه تنها در رسانه کــه حتی در مجامع نقش بازی کردید  نقشِ خانمی که حداقل شالی به سر دارد! نمیدانم چطور توانستید این نقش را سال ها تحمل کنید؟!شما میخنداندید مارا و امروز میگریانید شهدا را درست است هر فیلمِ بازیگر پایانی دارد، و شما پایان یافتید…

خانم گلشیفته فراهانی، شما گفته بودید هر بازیگر زیبایی هایِ کشورش را به نمایش میگذارد ! مگر غیر از این است انسان باید در نقش حقیقی  خود حاضر شود؟! آیا بازیگران حقیقی کشور من را میشناسید؟!

شیر زنانی که بعد از سال ها هنوز زنده اند و نقش می آفرینند و الگو میشوند!  مانند شهید فاتحی کرجــو که به دفاع از کشورمان و اعتقادات خود به خیالِ خام عده ای بازی اش تمام شد و رفت! و نمیدانند تا ابد نقشِ اول است.  و شما… آرشیو ها … عکس ها … همه خاک خواهند خود و به ابدیت خواهند پیوست که ” انالله و انا الیه راجعون” ... و خدایی است در این نزدیکی.

امروز الگویِ ما نیستید . شما الگوی ِ به اشتباه کشیده ای هستید کـــه سنجاق ِ پوسیده غرب(برای منافعش) نگاهتان داشته است.نویسنده"دلپریزاد"




تاریخ : شنبه 91/11/14 | 6:0 عصر | نویسنده : | نظرات ()
<      1   2   3      >

کد موسیقی برای وبلاگ

کد تغییر شکل موس

قالب وبلاگ